-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آبانماه سال 1392 20:50
من به سوختن عادت دارم ! کبریت را بینداز و برو !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آبانماه سال 1392 20:50
تقصیر من که نیست ! این بغض های سمج عادتشان شده است که مدام سر از کار دلم دربیاورند …
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آبانماه سال 1392 20:49
سر راهت که میروی مرا هم جمع کن … پشت در بگذار ... شکسته ام ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آبانماه سال 1392 20:49
کمی مهربانتر باش لطفا … برای شانه ام سنگین است این سرسنگینی ها …
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آبانماه سال 1392 20:48
قـلـبــم بـوی کـافــور می دهـد ! شـب بـه شـب در آن مـرده شـورهـا آرزویـی را غسـل می دهـنـد و کفـن می کنـنـد ! سفر از چشمهای تو محال بود که ممکن شد ، مرگ که دیگر محال نیست !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آبانماه سال 1392 20:47
عکسشو تو گوشیت هی نگاه کنی واسه بار هزارم..... انگار تا حالا ندیدیش ، بوسش کنی محکم مث دیوونه ها ، بگی خو آخه دلم همیشه یه ذره میشه براش ، بغض کنی و اشکات بریزه..... شمارشو با ذوق بگیری شاید اینبار جوابتو داد… شاید با مهربونی بگه جونم.... شاید… شاید… شاید..... همین شاید گفتنات... باز هم همین صدای مسخره تو گوشت می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آبانماه سال 1392 11:28
گفتـــــــــــــم شاید ندیــــــــــــــــدنت از خــــــــــــــــــاطره ات دورم کنه دیــــــــــــــــــــــــدم ندیدنت فقط میتونه کــــــــــــــــــــورم کنـــــــــــــــــــــــــه گـــــــــــــــــــــــــــــفتم صداتو نشنوم شاید که از یادم بــــــــــــــــــــــــری دیدم تو گوشـــــــــــــــــــــــــهام جـز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آبانماه سال 1392 11:19
گرچه دل کندن از تو آســـــــــان نیست که برایم به مرگ هم شاید ... می روم گــــــــــــــــم شوم در انبوه خاطــــــــــراتی که بعد ِتو باید ... بعد از این استکان زهرآلود ، چون پروانه به خـــــــــواب خواهم رفت جای قند و نبات، عزراییل بر سرم گــــــرد مرگ می ساید آرزوهای کوچکم را حیـــــف می برم با خودم به گـــــــــور...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 15:03
خوش خیال کاغذی دستمال کاغذی به اشک گفت: قطره قطرهات طلاست یک کم از طلای خود حراج میکنی؟ عاشقم.. با من ازدواج میکنی؟ اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟ تو چقدر سادهای خوش خیال کاغذی! توی ازدواج ما، تو مچاله میشوی چرک میشوی و تکهای زباله میشوی پس برو و بیخیال باش عاشقی کجاست؟ تو فقط دستمال باش! دستمال کاغذی،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 15:02
آواره دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟ تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟ مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 15:00
باور میکنی؟ باز هم من ماندم و رویا, تو باور میکنی؟ خسته ام, بی حوصله, تنها تو باور میکنی؟ باز هم من ماندم و یک آبروی ریخته ریخته امروز یا فردا, تو باور میکنی؟ باز چشمانت که می گویند با من همدلند از دلت می پرسم اینها را تو باور می کنی؟ فکر می کردم غزل بین تمام شعرها با مرام و ساده است اما تو باور میکنی؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 15:00
خوبترین حادثه با همهی بی سر و سامانیام باز به دنبال پریشانیام طاقت فرسودگیام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنیام آمدهام بلکه نگاهم کنی عاشق آن لحظهی طوفانیام دلخوش گرمای کسی نیستم آمدهام تا تو بسوزانیام آمدهام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانیام ماهی برگشته ز دریا شدم تا تو بگیری و بمیرانیام خوبترین حادثه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 14:57
رو پاکت سیگار نوشته بود “ سیگار برای شما واطرافیانتان زیان آور است ” تو دلم گفتم : تو یه نفر اطراف من پیدا کن قول میدم به خاطر اونم که شده سیگارو ترک کنم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 14:56
او رفت و انتظارش باقیست پشت قدمش عبور اشکم جاریست ای کاش بداند که پس از او عمری در خلوت من همیشه جایش خالیست
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 14:54
چشام بستست نمیخوابم … چشام بستست ولی فکرم یه عمره که نخوابیده مرورت می کنم هر بار بهم حس جنون میده نفس میکشم و اشکام نشون میدن چقدر خستم نمی دونی چرا زنده ام نمی دونم چرا هستم نمی دونم چرا هستم نمیخوام با یه دلشوره که افتاده توی جونم تو رو از اتفاقی که نیفتاده بترسونم صبوری میکنم هر بار یه حسی تو دلم میگه دلت آروم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 مهرماه سال 1392 17:18
حقیقت عشق... حرفی ندارم برای گفتن راهی ندارم برای ماندن شوقی ندارم برای از عشق نوشتن جایی نیز ندارم برای رفتن اینگونه باید بمانم ، بسوزم و بسازم با این عشق خیالی عشقی که آخرش پیداست ، زندگی با تو یک رویاست تقصیر قلبم بود که عاشق شدم تا چشم بر روی هم گذاشتم دیدم که اسیرم اسیر قلبی که باور نمیکند مرا حس نمیکند مرا در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 مهرماه سال 1392 17:15
دلم میخواست دلم میخواست تموم آدمای دنیا دلشون صاف بود و طعم عشق رو حس میکردن طعم درد جدایی رو حس میکردن و میفهمیدن وقتی عاشق از معشوق جدا میشه و معشوق رو با کس دیگه ای میبینه چه حالی میشه خدایا چی کار کنم دردم رو به کی بگم؟ به هر کسی که میگم هنوز دوستش دارم میگه دیوونه ام غم دلم رو به کی بگم؟ اما دیگه مهم نیست چون عشق...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 مهرماه سال 1392 17:11
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد / و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ / چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 مهرماه سال 1392 17:08
همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . ......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 مهرماه سال 1392 17:02
امروزدیدمت خسته بودی اگراشتباه نکنم دل شکسته بودی....... دیگه دوسم نداری میدونم حتما به دیگری دل بسته بودی........
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1392 16:06
مرابه توهیچ تملکی جزاین نیستکه هرلحظه دلم برای مهربانیت تنگ میشود.........
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1392 16:03
دودست توشفای مرگ من است........ لبان مست توشکوه قلب من است....... کجاروم به که گویم....... که یک لحظه خنده تو تمام ارزوی من است.......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1392 15:59
پری برای پروازندارم امادلی دارم که هرلحظه به یادت پرواز میکند.......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1392 15:55
نگاهت کافی است....... تادوباره به هوای امدنت بمیرم....... توهمیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی ........
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1392 15:52
اینجافقط غمی است که اززیبایی یک عشق باقی مانده است....... شایدتوسکوت میان کلامم باشی...... دیده نمیشوی اما من تورا احساس میکنم....... شایدتوهیاهوی قلبم باشی....... شنیده نمیشوی امامن تورا نفس میکشم.......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1392 15:48
بدترین حالت ممکن اینه که وقتی باهاش قهری پیامک میاد همه ی تن وبدنت میلرزه چون فکرمیکنی اونه بعدکه میبینی اون نیست خیلی داغون میشی ولی غرور لعنتی و حرفایی که ازش شنیدی روز اخراجازه نمیده بهش زنگ بزنی منتظراینی که اونم بیادسمتت اونم نمیادتوام نمیری یه رابطه تواوجش به همین راحتی تموم میشه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1392 15:41
میدونی دلتنگی چیه؟ دلتنگی یعنی بشینی بایادش به خاطراتت فکرکنی....... اونوقت که یه لبخندمیاذرولبت....... ولی چندلحظه بعدشروع اشک های لعنتی.......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1392 11:26
حکایت بعضی ازادای زندگی دندونی که لقه روبایدکشید...... بعدش حس خالی بودن جاش چندرواعصابته..... بعدشم انگارکه نه انگار روزی دندونی اونجا بوده..... واین درست حکایت بعضی ازادمای زندگیمونه........
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1392 11:17
بهانه های دنیاتوراازیادم نخواهدبردمن تورادر قلبم دارم نه دنیا